تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2479
بازدید دیروز : 86
بازدید هفته : 61165
بازدید ماه : 187869
بازدید کل : 11244720
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 29 / 12 / 1396




شمشیرداران نامرئى

شـشـم ـ قـطـب راونـدى روایـت کـرده اسـت از فـضـل بـن احـمـد کـاتـب از پـدرش احـمـد بـن اسـرائیـل کـاتـب مـعـتـز بـاللّه بـن مـتـوکـل کـه گـفـت : روزى مـن بـا مـعـتـز بـه مـجـلس مـتوکل رفتم واوبر کرسى نشسته بود وفتح بن خاقان نزد اوایستاده بود پس معتز سلام کـرد و ایـسـتـاد، مـن در عـقـب اوایـسـتـادم . وقـاعـده چـنـان بـود کـه هـرگـاه مـعـتـز داخـل مـى شـد اورا مرحبا مى گفت وتکلیف نشستن مى کرد. در این روز از غایت غضب وتغییرى کـه در حـال اوبـود متوجه معتز نشد وبه فتح بن خاقان سخن مى گفت وهر ساعت صورتش مـتـغـیـر مـى گـردیـد وشعله غضبش افروخته تر مى شد وبا فتح بن خاقان مى گفت آنکه تـودر حـق اوسـخـن مى گویى چنین وچنان کرده است و( فتح ) آتش خشم اورا فرومى نـشـانـیـد ومى گفت : اینها بر اوافتراء است واواز اینها برى است ، فایده نمى کرد وخشم اوزیـاده مـى شـد ومـى گفت : به خدا سوگند که این مراثى را مى کشم که دعوى دروغ مى کند ورخنه در دولت من مى افکند پس ‍ گفت بیاور چهار نفر از غلامان خزر (۶۹) جلف را که چیزى نمى فهمند. ایشان را حاضر کرد، چون حاضر شدند به هر یک از ایشان شـمـشـیـرى داد وایـشان را امر کرد که چون حضرت امام على نقى علیه السلام حاضر شود اورا به قتل آورند و گفت : به خدا سوگند که بعد از کشتن جسد اورا هم خواهم سوخت . بعد از سـاعـتـى دیـدم کـه حـجـاب مـتـوکـل آمـدنـد وگـفـتـنـد: آمـد! نـاگـاه دیـدم کـه حـضـرت داخـل شـد و لبهاى مبارکش حرکت مى کرد ودعایى مى خواند واثر اضطراب وخوف به هیچ وجـه در آن حـضـرت نـبـود، چـون نـظـر متوکل بر آن حضرت افتاد خود را از تخت به زیر افکند وبه استقبال حضرت شتافت واورا در بر گرفت ودستهاى مبارکش را میان دودیده اش را بـوسـیـد وشـمـشـیـر در دسـتـش بـود گـفـت : اى آقـاى مـن ! اى فـرزنـد رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم ، اى بهترین خلق ! اى پسر عم من ومولاى من ، اى ابـوالحـسـن ، وحـضـرت مـى فـرمـود: اعـیذک باللّه یا امیرالمؤ منین عفوکن من را از گفتن این کلمات . متوکل گفت : براى چه تصدیق کشیده اى وآمده اى در چنین وقتى ؟ حضرت فرمود که پـیـک تـوآمـد در ایـن وقـت وگـفـت مـتـوکـل تـورا طـلبـیـده ، متوکل گفت : دروغ گفته است آن ولدالزنا، گفت برگرد اى سید من ، به همان جا که آمدى ، پس ‍ گفت : اى فتح بن خاقان ، اى عبداللّه ، اى معتز! مشایعت کنید آقاى خودتان وآقاى مرا. پس چون نظر آن غلامان خزر بر آن حضرت افتاد نزد آن حضرت بر زمین افتادند وسجده بـه جـهـت تـعـظـیـم آن حـضـرت نـمـودنـد. چـون حـضـرت بـیـرون رفـت مـتـوکـل غـلامـان را طـلبـیـد وتـرجـمـان را گـفـت کـه از ایـشـان سـؤ ال کـن کـه بـه چـه سـبب امر نسبت به اوبه جا نیاوردید؟ ایشان گفتند از مهابت آن حضرت بـى اخـتـیـار شـدیـم چـون پـیـدا شـد در دور اوزیـاده از صـد شـمـشـیـر بـرهنه دیدیم وآن شـمـشـیـرداران را نـمـى تـوانـستیم دید ومشاهده این حالت مانع شد ما را از آنکه امر را به عـمـل آوریـم و دل مـا پـر از بـیـم وخـوف شـد. پـس مـتـوکـل روبه ( فتح ) آورد وگفت : این امام تواست وخندید، ( فتح ) شاد شد به آنکه آن بلیه را از آن جناب گذشت و حمد خدا به جا آورد.(۷۰)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 29 / 12 / 1396




مناظر شگفت انگیز

دوم ـ شـیـخ کـلیـنـى ودیـگـران از صـالح بـن سـعـیـد روایـت کـرده انـد کـه گـفـت روزى داخـل سـرّ مـن راءى شـدم وبـه خدمت آن جناب رفتم وگفتم : این ستمکاران در همه امور سعى کـردنـد در اطـفـاء نور تووپنهان کردن ذکر توتا آنکه تورا در چنین جایى فرود آوردند کـه مـحـل نزول گدایان وغیربان بى نام ونشان است ، حضرت فرمود که اى پسر سعید! هـنـوز تـودر مـعـرفـت قـدر ومـنـزلت ما در این پایه اى وگمان مى کنى که اینها با رفعت شـاءن مـا منافات دارد ونمى دانى کسى را که خدا بلند کرد به اینها پست نمى شود. پس بـه دسـت مـبـارک خـود اشاره کرد به جانبى چون به آن جانب نظر کردم بستانها دیدم به انواع ریاحین آراسته وباغها دیدم که به انواع میوه ها پیراسته ونهرها دیدم که در صحن آن بـاغـهـا جـارى بود وقصرها وحوران وغلمان در آنها مشاهده کردم که هرگز نظیر آنها را خـیـال نـکـرده بـودم ، از مـشـاهـده ایـن احـوال دیده ام حیران و عقلم پریشان شد. پس حضرت فـرمـود مـا هـرجـا کـه بـاشـیـم ایـنـهـا از بـراى مـا مـهـیـا است و در
کاروان گدایان نیستیم .(۶۰)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 29 / 12 / 1396

حرکت امام هادی ع به سامراء و بعضی از ستمها به ایشان




حـضـرت امـام عـلى نـقى علیه السلام ولادت با سعادتش ونشوونمایش در مدینه طـیـبه واقع شد وهشت سال از سن شریفش گذشته بود که والد بزرگوارش ‍ شهید گشت وامـامـت مـنـتـقـل بـه آن حـضـرت گـردیـد وپـیـوسـتـه در مـدیـنـه بـود تـا ایـام جـعـفـر مـتـوکـل که از آن حضرت را به سرّ من راءى طلبید وسببش آن شد که ( بریحه عباسى ) کـه امـام جـماعت حرمین بود نامه اى به متوکل نوشت که اگر تو را به مکه ومدینه حـاجـتـى هـست على بن محمّد را از این دیار بیرون بر که اکثر این ناحیه را مطیع ومنقاد خود گـردانـیـده اسـت وجـمـاعـتـى دیـگـر نـیـز بـه ایـن مـضـمـون کـاغـذ بـه مـتـوکـل نـوشتند وعبداللّه بن محمّد والى مدینه اذیت واهانت بسیار به آن امام بزرگوار مى رسـانـیـد تـا آنـکـه نـامـه هـا بـه مـتـوکـل نـوشـت در بـاب آن جـنـاب کـه سـبـب خشم وغضب مـتـوکـل گـردیـد وچـون حـضـرت مـطـلع شـد کـه والى مـدیـنـه بـه مـتـوکـل امـرى چند نوشته که موجب اذیت واضرار اونسبت به آن جناب خواهد گردید نامه اى بـه متوکل نوشت ودر آن نامه درج کرد که والى مدینه آزار واذیت به من مى رساند و آنچه در حـق مـن نـوشـتـه مـحض کذب وافتراء است.

متوکل براى مصلحت نامه مشفقانه به حضرت نـوشت ودر آن نامه امام زمان را تعظیم واکرام کرد ونوشت چون مطلع شدیم که عبداللّه بن مـحـمـّد نـسـبـت بـه شـمـا سـلوک نـامـوافـقـى کـرده مـنـصـب اورا تـغـیـیـر دادیـم ومـحـمـّد بـن فـضـل را بـه جـاى اونـصـب کـردیـم واورا مـاءمـور بـه اعـزاز و اکـرام وتـجـلیـل شـمـا نـمـوده ایـم ونـیـز بـه آن حـضـرت نـوشـت کـه خلیفه مشتاق ملاقات وافر البـرکات شما گردیده وخواهان آن است که اگر بر شما دشوار نباشد متوجه این صوب گـردیـد بـا هـر کـه خـواهـیـد از اهـل بـیـت وخـویشان وحشم وخدمتکاران خود با نهایت سکون واطـمـینان خاطر به رفاقت هرکه اراده داشته باشید وهر وقت که خواهید بار کنید وهر گاه که اراده نمایید نزول کنید ویحیى بن هرثمه را به خدمت شما فرستاده که اگر خواهید در ایـن راه در خـدمـت شما باشد ودر هر باب اطاعت امر شما نماید ودر این باب سفارش بسیار بـه اوفـرمـود، وبـدانید که هیچیک از اهل بیت وخویشان وفرزندان ومخصوصان خلیفه نزد اواز شـمـا گرامى تر نیستند و نهایت لطف وشفقت ومهربانى نسبت به شما دارد.(۵۷) ونـوشـت آن نـامـه را ابـراهـیـم بـن عـبـاس در مـاه جـمـادى الا خـرة سـنـه دویـسـت وچهل وسه .


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی